کاش این اشتباهات رو توی تربیت دخترم نمی کردم! (تجربه شخصی)

کاش این اشتباهات رو توی تربیت دخترم نمی کردم! (تجربه شخصی)

بچه اول معمولاً مثل موش آزمایشگاهیه! ناراحت نشید! والدین و بخصوص مادرهایی که بیشتر از یک فرزندن دارن این حرف منو درک می کنن.

سلام!

من سارا هستم؛ مادر دو فرزند. دخترم 15 سالشه و پسرم 11 سال داره. میخوام توی این مطلب درباره کارها و مواردی حرف بزنم که گاهی با خودم میگم: «کاش این اشتباهات رو توی تربیت دخترم نمی کردم».

پذیرش اشتباه تربیتی در مورد بچه هامون سخته!

می دونم، اینکه اعتراف کنیم که توی تربیت بچه مون اشتباه کردیم خیلی سخته؛ مثل اینه که عمداً به دختر یا پسرمون آسیب زده باشیم ولی واقعاً این طور نیست.

چیزی که خیلی اذیتم میکنه اینه که وقتی این اشتباهات رو در اطرافیانم، خواهرم، دوستم و همکارانم که یک بچه دارن می بینم و سعی می کنم که بهشون بگم تا مسیر اشتباه منو نرن؛ گارد می گیرن و درست همون کاری رو میکنن که من الآن اسمشون رو گذاشتم اشتباه و افسوس.

انگار باید خودمون بعضی اشتباهات رو تجربه کنیم و مشکل اینجاست که در این مورد تنها ما نیستیم که تاوان می دیم، بلکه فرزندانمون هم در این مسیر تربیتی اشتباه آسیب می بینن!

اولین اشتباه من درباره تربیت دخترم

اولین اشتباه من درباره تربیت دخترم

وقتی دخترم به دنیا اومد تصمیم گرفتم بعد از حدود ده سال کار کردن استعفا بدم و خودم تربیتش رو به عهده بگیرم که البته هنوز هم بر این باورم که کار درستی انجام دادم اما یکی از بزرگترین اشتباهاتم این بود که قبل از تولد یکی از بزرگترین ثروت های زندگیم، خودم رو از نظر روحی و روانی آماده نکرده بودم.

خوندن کتاب های فرزند پروری که خیلی میتونه به آگاهی والدین کمک کنه و مسیر بهتری رو پیش روی والدین و بخصوص مادر قرار بده؛ جزو برنامه های زندگیم نبود.

کتاب های پزشکی درباره کودکان خونده بودم و خودم رو برای هر مشکل جسمی احتمالی از دوران نوزادی به بالا آماده کرده بودم؛ اما کتاب هایی که به پرورش و سلامت روح کودکم مربوط میشه رو از قلم انداخته بودم.

دومین اشتباه من در تربیت دخترم

وقتی دخترم دو سال و نیم داشت، یه جابجایی داشتیم و به خونه جدید نقل مکان کردیم. با خودم گفتم شاید این زمان مناسبی باشه برای اینکه به دخترم یاد بدم که باید روی تخت خودش و در اتاق خودش بخوابه.

شاید کارم درست بوده باشه و الآن از اینکه توی اون سن به دخترم یاد دادم که حریم خصوصی خودش رو داشته باشه و به حریم خصوصی ما هم وارد نشه، پشیمون نیستم. ناراحتی و افسوس من از اینه که کاش در این مورد کتاب می خوندم یا از مشاوره درباره روش انجام این کار کمک می گرفتم.

مطمئنم اگر در مسیر انجام این کار با مشاوره صحبت می کردم، نتیجه بهتری می گرفتم.

اشتباه دنباله دار من در تربیت دخترم

فرزند اول همیشه یک شور و هیجانی به خانواده می ده که البته با خودش نگرانی بیش از حد، حساسیت بیش از حد، مراقبت بیش از حد، دلخوری بیش از حد و کلی افراط دیگه به همراه داره، بخصوص برای مادرها.

اینکه بیش از حد مراقب دخترم بودم تا آسیب نبینه، کسی بهش از گل نازک تر نگه، کسی باهاش بد حرف نزنه، بچه دیگه ای ناراحتش نکنه، اقوام و دوستان چیزی بهش نگن؛ از اشتباهات به ظاهر کوچیکی بودن که در نهایت ازش یه شخصیت شکننده، بدون اعتماد به نفس، متکی و نگران می ساخت.

اگرچه من و یا بهتر بگم دخترم شانس اینو داشتیم که قبل از اینکه این اشتباهات منجر به عواقب جبران ناپذیری بشن، با تولد فرزند دوم به جمع ما اضافه شد که البته خودش باعث تولد اشتباهات جدید شد.

آسیب به بچه اول با تولد فرزند دوم

آسیب به بچه اول با تولد فرزند دوم

وای وای وای! چه اشتباهات بزرگی مرتکب شدم که اگر به موقع متوجهشون نمی شدم ضربه جبران ناپذیری به دخترم می زدم؛ گرچه هنوز هم بسیار از خصوصیات اخلاقی شکل گرفته ناشی از اشتباهاتم قابل جبران نیستن.

وقتی پسرم به دنیا اومد، دخترم حدود چهار سالش بود. طبیعتاً توجه بیشتر افراد به نوزاد تازه رسیده بود بجز مادرم که مدام مراقب دخترم بود و به ما گوشزد می کرد.

مشکلات جسمی و روحی که یک مادر بعد از زایمان باهاشون مواجه میشه به اندازه کافی افکارش رو به هم می ریزه و نگران کننده هست که اگر زنی همسر حامی و مراقب، و خانواده پشتیبانی نداشته باشه؛ یا به شدت آسیب می بینه و مادری کردن توی اون اوضاع براش سخت تر میشه، یا باید خیلی قوی باشه که خودش تمام مشکلاتش رو مدیریت کنه.

بنابراین خودتون رو به هیچ عنوان سرزنش نکنید!

راهی که ناخواسته رفتم!

دخترم که هرگز از من دور نشده بود، ولی اون روزها باید پیش یکی از اقوام می موند تا من برای زایمان به بیمارستان برم. همین مدت کوتاه هم ممکنه در روحیه یک کودک چهار ساله تأثیر بدی داشته باشه.

معمولاً نوزاد تا پنج روز اول پیگیری های زیادی لازم داره، مثل واکسن و غربالگری و معاینات و …؛ که همین مدت طولانی هم عملاً فرزند اول شاید بیست درصد توجه گذشته رو دریافت کنه.

بعد از اون هم با این که سعی می کردم به دخترم مثل گذشته محبت کنم، اما بدون شک این اتفاق نمی افتاد چون من مادر دو فرزند بودم و مجبور بودم زمانم رو بین دو فرزندم تقسیم کنم. اما اگر اطلاعات کافی داشتم، مطالعه کرده بود و یا قبل از تولد مشاوره های درست دریافت کرده بود؛ می تونستم روی کیفیت این روابط کار کنم.

متأسفانه مقداری از محبتی که به دخترم می کردم برای این بود که می خواستم رابطه خوبی با برادرش داشته باشه. نگران بودم نکنه اون رو باعث دوری ما از خودش بدونه. نکنه این ناراحتی تا همیشه در دلش بمونه و در آینده رابطه خوبی با هم نداشته باشن؛ و چقدر اشتباه فکر می کردم و دنیای پاک و رنگی و قشنگ بچه ها رو از نگاه بزرگانه و پر از باگ خودم می دیدم.

ضربه روحی پنهانی که به دخترم زدم!

وقتی از اون برهه عبور کردیم و پسرم کمی بزرگ تر شد، کارهای عجیب تری کردم. من به دخترم به شدت محبت می کردم، در آغوشش می گرفتم، سعی می کردم بهش القا کنم که پسرم به اندازه اون برام مهم نیست اما…

از دخترم عکس های زیادی داشتیم. هم به صورت دیجیتال و هم چاپ شده. از اولین روزی که به دنیا اومد تا خوابیدن و غلط زدن و غذا خوردن و راه رفتن و حرف زدن و …؛ برای همین دوست داشتم بعضی از این لحظات رو از پسرم هم ثبت کنم ولی در این مسیر بدترین راه رو پیش گرفتم.

زمانی که می خواستم از پسرم فیلم بگیرم، دختر چهار و نیم ساله‌م هم توی عکس و فیلم میومد و حدس بزنید من چه می کردم! ازش می خواستم بره کنار تا از برادرش تصویر یا فیلم تکی داشته باشم. اگرچه براش توضیح می دادم که تو هم این عکس و فیلم ها رو داری و بهش نشون می دادم؛ ولی اون به عنوان یک کودک این موضوع براش مهم نبود.

اون لحظه فکر می کردم کار درستی می کنم و دخترم هم متقاعد شده و همه چیز داره خوب و درست پیش میره؛ وقتی به اشتباهم پی بردم که بعد از گذشت سال ها، دوباره به فیلم های که در اون زمان ضبط شده نگاه می کنم و با تجربه و معلومات الآن، رفتار و نگاه های دخترم رو آنالیز می کنم.

جبران اشتباه در تربیت دخترم اگرچه دیر

چند سالی از تکرار اشتباهاتم گذشت و من خلع عاطفی با دخترم رو بیشتر احساس کردم. شروع به خوندن کتاب های فرزندپروری کردم. از چند مشاوره کمک گرفتم و به اشتباهاتم رجوع کردم.

همیشه خراب کردن آسونه ولی ساختن بسیار سخت و زمان بره. اما در هر صورت اشتباهی که خودمون مرتکب شده بودیم و باید جبرانش می کردیم اگرچه به صبر و زمان بیشتر از اونچه که برای ویرانی گذاشته بودیم نیاز بود.

سعی کردم به دخترم نزدیک تر بشم، محبت بیشتری نثارش کنم و حرف هاش رو خودم بشنوم؛ با دقت و عشق؛ قبل از اینکه جذب دوستی بشه که نمی شناسم و برای کسی درد دل کنه و به عنوان دوست و همصحبت انتخاب کنه دلم بشکنه و غصه بشه برام حتی اقوام نزدیک مثل خاله.

حرف آخر

نگرانی های مادرانه همیشه هست و اگر در کنار این نگرانی ها اشتباهاتی هم باشه هیچ اشکالی نداره و واقعاً سرزنش کار درستی نیست چون ما هم انسانیم و اشتباهاتی داریم حتی در تربیت فرزندانمون؛ مهم اینه که به موقع به شناسایی کنیم و در جهت رفعش اقدام کنیم.

من هنوز هم در مورد بچه هام مرتکب اشتباه می شم و ارتباط برقرار کردن به صورت درست و اصولی با این نسل واقعاً سخته. گاهی نمی دونم کدوم کار درسته، کدوم مسیر نتیجه بهتری داره، کدوم عکس العمل نسبت به برخی رفتارها باعث دوری نمیشه؛ و بدتر از همه اینکه جواب بسیاری از این سؤالات رو دیگه نمیشه توی کتاب ها پیدا کرد و شااااید کمک گرفتن از یک مشاور راه بهتری باشه.

اینجا یک خانه امن برای تمام بچه ها و پدر مادرهاست!

 

0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید؟
در گفتگو ها شرکت کنید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *